메뉴 바로가기 본문 바로가기

사전 본문

  • 1.سینه، قفسه ی سینه، پستان، بغل، آغوش
  • 2.قلب
  • 3.دل، ذهن، روح، جان، روان، خاطره، یاد، فکر، خاطر

뜻/문법

1.

(가슴팍)سینه، قفسه ی سینه، پستان، بغل، آغوش

  • زنی با سینه های بزرگ، زنی با پستانهای بزرگ

    가슴이 풍만한 여자

  • از سینه عکس برداری کردن، از سینه عکس گرفتن

    가슴의 X선 사진을 찍었다

2.

(심장)قلب

  • تپش قلب داشتن

    가슴이 두근거리다

3.

(마음)دل، ذهن، روح، جان، روان، خاطره، یاد، فکر، خاطر

  • حقیقت تلخ

    가슴에 와 닿는 진실

  • (از ترس) یکه خوردن، هراسان شدن، زهره ترک شدن، بسیار ترسیدن، دچار هول و تشویش ناگهانی شدن، غافلگیر شدن، حیرت زده شدن

    가슴이 내려앉다

  • احساس خفگی کردن، دل پر داشتن، دل گرفته بودن، بی حال بودن

    가슴이 답답하다

  • دلشکسته، غصه دار، ناراحت، اندوهگین، غمگین، دردناک، دل شکسته (بودن)

    가슴이 메다[터지다]

  • نگران، مضطرب، دلواپس، بی قرار (بودن)

    가슴을 태우다

  • تأثیر گذاشتن، اثر گذاشتن، مسلم شدن

    가슴에 와 닿다

  • مشتاق دیدار معشوق خود بودن

    애인이 보고 싶어서 가슴을 태우다

  • سینه درد، دل سوزش، ترش کردگی، سوزش معده، درد یا سوزش قلب، درد قفسه سینه، نارضایتی، دلشکستگی

    가슴앓이

  • درد قفسه ی سینه

    가슴

예문

다음사전 앱
20건
  • قلبم بضربان افتاد 가슴벌떡거리다 (→벌떡거리다)
  • احساس خفگی کردن، دل پر داشتن، دل گرفته بودن، بی حال بودن 가슴이 답답하다 (→가슴)
  • دور سینه را اندازه گرفتن، اندازه ی سینه را گرفتن 가슴둘레를 재다 (→가슴둘레)
  • حقیقت تلخ 가슴에 와 닿는 진실 (→가슴)
  • تأثیر گذاشتن، اثر گذاشتن، مسلم شدن 가슴에 와 닿다 (→가슴)
더보기

서비스 바로가기

메일받은메일수

메일함이 없습니다
메일함 생성을 위해선 Daum아이디가 필요합니다